محل تبلیغات شما

به قلم علی عاشوری

راننده تاکسی مدام از پول هایی که یده می شود می گفت . دست آخر هم گفت اگر رئیس جمهور شود همه ها را تیر باران می کند . بنزین و قطعات خودرو گران نشده بود ولی هزار تومان گران تر از نرخ کرایه مسیر با من حساب کرد .

استاد مان از اول ترم می گفت از تقلب متنفر است و اگر ببیند سرجلسه کسی تقلب می کند همان جا نمره برگه اش را صفر می دهد . دو جلسه مانده به امتحانات به هرکدام از ما مسئولیت ترجمه چند صفحه از یک کتاب خارجی را داد و گفت اگر تحویل ندهیم در امتحان بیشتر از ده نمی گیریم . ترم بعد وقتی برای خرید کتاب به انقلاب رفته بودم دیدم که اسمش به عنوان مترجم روی نسخه فارسی همان کتاب خورده .

پدرم مدام به من سرکوفت می زد که چرا درس نمی خوانی و کارهایت را به موقع انجام نمی دهی . قبل از عید برای کمک به مغازه می رفتم . پدرم در مغازه نبود اصلا ، نمی دانم کجا بود . من با طلب کارهایی که در پایان سال به دنبال بدهی شان بودند صحبت می کردم . آن ها فقط صحبت نمی کردند . صدای شان بلند تر از یک صحبت ساده بود .

یتیم به توان چهار

حقیقت مستقل از من

در این شهر آینه ای نیست

نمی ,کتاب ,صحبت ,ها ,تقلب ,مغازه ,از یک ,گفت اگر ,می کند ,تر از ,می گفت

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چرندیات من... ◄◄◄Tech Show . وبلاگ همسفران شهرری پلن مثبـت forthvaldira Jamie's collection خبار دنیای موزیک aresatca Natalia's life